A last grad of high school ep19


ss501_story

 

 

دخترا همه به سمت دکتر هجوم اوردن...

مونا:اقای دکتر حلشون چطوره ؟

دکتر: خوبه ولی مونا تا 3 هفته نباید هیچ تحرکی کنه و کیانا شی هم حداقل 2 تا 3ماه طول میکشه تا حالش خوب بشه شکستگیش خیلی بد بود و حالا حالا ها نباید تحرک کنه...واوا می تونه مرخص شه ولی کیانا شی باید این هفته بیمارستان بمونه...

الن:ممنون...

دکتر:خواهش میکنم...

ارغوان و به اعضا دابل اس:لطفا برید...به اندازه کافی همتون برامون دردسر درست کردید لطفا برید دیگه خسته شدیم ...فقط برای چند ساعت دست از سرمون وردارید....پسرا هم که دیدن اوضاع خوب نیست پاشدن رفتن...

اتاق کیانا:

بچه ها همه رفتن تو اتاق و دور تخت کیانا نشستن...

کیانا: الن و اوا میشه یه خواهشی ازتون بکنم؟

 الن: چرا که نه گلم...

اوا: تو که همیشه از من خواهش میکنی خوب اینم روش...بفرما....

کیانا: بچه ها ما یکی از کلیپ های دابل اس رو کامل کردیم به خاطر همین نباید نگران باشیم...

مونا: منظور؟

 کیانا: فردا برید و استعفا بدید... بعد از این که این حرف کیانا زد دخترا دهنشون باز موند...کیانا که دید اینا تعجب کردن ادامه داد:نگران نباشیید من خودم با مدیرمون صحبت میکنم...

اوا: ولی کیانا این زیاده روی نیست خود مدیر....که الن نذاشت بقیه حرفش بزنه...

الن: باشه من فردا میرم استعفا خودم رد میکنم.... مال تو هم رد میکنم...

ارغوان : دیوونه شدید؟

اوا:همچین بد هم نمیگه...

ارغوان: چی؟

مونا: راست میگه کیانا... با این وضیعتمون دیگه نمی تونیم با اونا کار کنیم... اگه بیشتر باهاشون بمونیم معلومه نیست چی میشه...

ارغوان: ولی بازم...خیلی خوب ...پس ما هممون امشب استعفامونو رد میکنیم...

کیانا: خوبه این کاره الن و اوا حالا تو ارغوان...

اوا: حتی موقع ای که مریضی دستور میدی... اخ خدا دارم دیوانه میشم...

کیانا: خفشو... بعدشم مگه تو دیوانه نبودی همین پارسال با سرایی (لغب یکی از دوستامونه)از امین اباد فرار کردید مگه نه؟

اوا:انقدر چرند نگو بقیه حرفتو بزن...

ارغوان: وای خدایا حتی تو این موقع هم از دعوا کردن دست بر نمی داری کیانا...بدو کارت رو بگو...

کیانا: به من چه خودش شروع کرد...خوب داشتم می گفتم...فردا برو مدرسه ببین بعد از اتفاق امروز چه اتفاقی قراره سرمون بیاد...

الن: تعلیق از مدرسه بهترینشه...

اوا: تعلیق؟ تعلیق واسهچی مگه ما دعوا کردیم؟

مونا: تو حرف نزن... ولی اگه این بهترینشه ... بدترینش چیه؟

الن: بهتره نگم به اندازه کافی امروز روز وحشتناکی بوده بهتره دیگه بیشتر از این وحشتناکش نکنیم...

ارغوان: خیلی خوب همه کارامونو گفتی الا  بریم خونه کارامونو بکنیم و این استعفا رو بنویسیم...

اوا: عزیزم من پیشش می مونم...

کیانا: چی چی؟ وای خدا تو رو خدا یه سطل به من بدید من بالا بیارم...

اوا: می بینی که این جا سطل نداریم پس اگه خواستی بالا بیاری کلتو بگیر اونور تر که رو من نریزه اخه لباسام گرونه...

الن:شما به دعواتون ادامه بدید ما رفتیم...

کیانا: شما برید تا من امشب اینو ادم کنم...

اوا:من ادم هستم...

کیانا:ولی من یه چیز دیگه جلوم می بینم...بچه ها که حوصله دعواشونو نداشتن رفتن بیرون...

اوا: مثلا چی؟

 کیانا: مثلا بیبببببببببببببببببببببببببببببب.....

 اوا: این بیبببببی که گفتی چی هست؟که همون موقع پرستار اومد ...

کیانا: فلا جو سنگینه بدا بهت میگم...اونشب هم با هر بدبختی تموم شده بود وبچه ها استعفا نامه هاشونو نوشته بودن وکیانلا هم به کمک اوا استعفا نامشو نوشت....فردا ساعت 8 بود که الن اومد دبنال اوا و به سمت کمپانی حرکت کردن...

الن:سلام ببخشید میشه به مدیر بگید یه کاره خیلی خیلی مهم باهاش داریم...

منشی:چشم همین الان بهشون میگم...

منشی به اقای مدیر زنگ زد و گفتش که ما باهاش کار داریم...

منشی: می تونید برید داخل...

الن : مرسی...

الن او رفتن داخل و دیدن که پارک جونگ مین ، هیون و کیو اونجا نشستن...

اوا  تو گوش الن: اگه می دونستم اینا هستن الان نمی یومدم...

الن: ولش کن ... ورفتن جلوی مدیر نشستن...الن با یه نگاه بد به هیون نگاه کرد...که باعث ش هیون تعجب کنه...

مدیر: خوب الن چی شده؟ گفتی مهمه؟

اوا: من بهتون میگم...

مدیر: می شنوم...

اوا: الن پاکت رو بده...الن پاکت رو از کیفش در اورد و داد دست اوا...اوا هم گذاشتش جلوی مدیر...

مدیر: این چیه؟

 اوا: استعفا نامه ها ی ما ...همین که این حرف زد نه تنها مدیر بلکه دابل اس هم تعجب کردن وباهم گفتن چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟(این جا منظور کیو ، هیون و جونگیه)

الن:شما 3 تا برای چی تعجب می کنید برای شما که خوب میشه...

هیون:چی؟

مدیر:اخه واسه چی؟ نکنه...

اوا: بله به خاطر همون موضوع...ما دیگه نمی تونیم دابل اس رو تحمل کنیم واونا هم متقابلا همین طور...

جونگی: از دهن ما حرف نزن...

الن: چرا ؟ نکنه خیلی بهت خوش میگذره دوباره یکی مثل ما رو سرکار بذاری؟

هیون: الن شی....

الن: الن شی چی؟

 مدیر: بچه ها من می دونم که شمات از دستشون اعصبانید ولی یه ذره منطقی باشیدهنوز یکی از کلیپاشون فیلم برداریش مونده...که همین لحظه اوا پرید وسط حرفش...

اوا: خودمون می دونیم مدیر و در مورد این موضوع منطقی فکر کردیم...بازم هر چی ظرر بهتون بزنیم پرداخت میکنیم...

مدیر: بچه ها من واقعا واسه اتفاقی که واسه کیانا ومونا افتاد متاسفم با این که نمی دونم دقیقا جونگ مین چی کار کرده ولی خواهش میکنم تا اخر این البوم باشید....ما تو این زمان کم نمی تونیم دیگه رقاص پیدا کنیم...

ازتون خواهش میکنم...

اوا: پس بهتره ماجرا رو از این شازده بپرسید و بعد اگه دید موندنمون منطقیه ما بر میگردیم... متاسفم ...

الن: ما دیگه میریم و بدون هیچ حرفی رفتن...

تویه مدرسه:

ارغوان داشت میرفت اتاق مدیر که یونگ سنگ دید که اونجا وایساده و داره با یه دختره دل قلوه میده وتا ارغوان دید برگشت ونگاش کرد وارغوان یه دوتا فحش به ایرانی بهش داد وپاشد رفت...

تق تق تق

مدیر: بله؟

ارغوان اومد تو ویه تعظیم به میر کرد..

مدیر: اه خوب شد اومدی ...بشین...

ارغوان: چشم...

مدیر:خوب می دونی به خاطر این اتفاق که دیروز افتاده من به اون دختر سونگ ایون جونگ و به  اون دوتا دوختره دیگه  که دیروز شما رو زدن گفتم که بزودی اخراج میشن ولی در مورد شما  ولی با این حال که صدمه دیدید ولی دعوا رو ادامه دادید به خاطر همین 3 روز به شما تعلیقی دادیم ... تا این حرف زد ارغوان خیلی خوشحال شد چون از اخراج شدن خلاص شدن...

ارغوان : باشه اقای مدیر پس ا من کاری ندارید؟

مدیر : نه می تونید برید...

ارغوان:یه تعظیم کوتاه کرد ورفت بیرون...

یونگ سنگ: مثل این که خیلی خوش حالی...

ارغوان: به شما چه ربطی داره؟

یونگ سنگ: با من رسمی حرف نزن...

ارغوان: به بخشید ولی من نمی تونم با ادمایی که ازشون تنفر دارم  خودمونی حرف بزنم..پس فلا خداحافظ...بعد از این که ارغوان رفت انگار یک سطل اب سرد رو کله یونگ سنگ خالی کردن...نمی دونست چرا انقدر از این که ارغوان بهش گفته بود ازش تنفر داره ناراحت شده بود...قطره اشکی که روی گونش بود رو پاک کرد و از اونجا رفت...

شب تویه بیمارستان اتاق کیاناک

کیانا:واقعا؟

ارغوان:اره خودش گفت فقط 3 روز تعلیقیم همین...

اوا:اونقدرا هم بعد نشدا...

مونا:چرا؟

اوا:چرا نداره که...ما الان بیکاریم ...پس می تونیم دنبال کار بگردیم...

الن:راست میگی ...باید از همین الان دنبالش بگردیم...

هیون: مگه شما خودتون کار ندارید؟ کی گفته که بی کارید؟ مگه شما رقصنده های ما نیستید؟

بچه ها همه به سمت صدا کله هاشونو چرخوندن ودیدن همه ی دابل اس الان تو اتاقا...

اوا:شما اینجا چیکار میکنید؟

جونگ مین: من اومدم ملاقت رقصندم...

کیانا یه نیشخند زد وادامه داد: رقصنده؟ من دیگه رقصنده تو نیستم حاظرم بمیرم ولی رقصنده تو نباشم...

جونگ مین: می دونم اشتباه کردم ببخشید ولی...

اوا: ولی چی؟ برید بیرون نمی خوایم هیچ کدوم از شما ها رو ببینیم به اندازه کافی اذیتمون کردید...

کیو: می خوام باها ت صحبت کنم اوا شی...خواهش میکنم...

الن:برو...حتی یه کسی که می خوان ادامه کنن اول وصیتشو میگه....حالا بذار ببینیم این عضو دابل اس چه می خواد بگه...

کیانا:بهتره بگیم چه کلاهی می خواد سرش بذاره...

هیون: الن شی منم می خوام باهات صحبت کنم...

که همون لحظه کیو دست اوا رو میگیره و باخودش میکشه بیرون...

الن:منم میرم دستشویی...

ارغوان:»منم بیرون منتظرم نمی خوام قیافه بعضی ها رو ببینم...و رفتن...

کیو و اوا:

کیو: منم واقعا معذرت می خوام من اصلا نمی دونستم که جونگمین می خواد همچین کاری بکنه...

اوا: حالا که کرده...

کیو: نمیشه منو ببخشی؟

اوا: چطوری ازم می خوای تو رو ببخشم ؟ ها؟ اون روز که جونگمین کیانا رو جلویه همه ضایع کرد شما ها داشتیت با هم دیگه به ریشمون می خندید چرا به این مقع فکر نکردید؟

کیو: حتی به عنوان یه دوست؟

اوا: چی؟ دوست؟ تو چطور دوستی هستی که دوستتو وبقیه دوستای دوستتو مسخره میکنی؟ 100 ساله سیاه همچین دوستی نمی خوام...دیگه جلوی من سبزت نشه وانمود کن که دیگه همو نمی شناسیم... چون من دیگه دوستت نیستم و از اونجا رفت وکیو رو با یه عالمه غصه تنها گذاشت

هیوون والن:

هیون: لطفا برگردید...

الن: چی؟

هیون:برگردید...

الن: حرفتو نشنیده میگیرم...

هیون: خواهش میکنم...دارم ازت خواهش میکنم...

الن: باشه به چند شرط...

هیون:هر چی باشه قبوله...

الن: اگه دنده ها کیانا ،دست مونا، واز همه مهم تر ابرویی که از دست دادیم و از همه رو برگردون ودرست کنی واز هممون جلوی کل مدرسه معذرت خواهی کنید اون موقع برمیگردیم...

هیون: شوخی میکنی نه؟

الن: کاملا جدیم...

هیون: هیچ وقت این کارو نمی کنم نکنه فکر کردی ملا خداییم...

الن: پس ما هم بر نمی گردیم...

هیون: ما تو. وضیعت خوبی نیستیم و حوصلهخ ی این بچه بازی ها رو ندارم...

الن: باشه پس برو پیش همون که این بچه بازیا رو نمی کنه وباهات خیلی خوبه فقط امید وارم باعث بدبختیش نشی...

هیون : مشکلت با من چیه؟

الن: مشکلم چیه؟ می خوای بدونی؟

هیون: اره می خوام بدونم...

الن: نمی تونم به کسی که همه رو بازی میگیره و ازش تنفر دارم کار کنم...

هیون: اینجوریه؟

الن: اره...مشکلی داری؟

هیون: نه....وبعد از اون جا رفت....

 

موفق باشید

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 24 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:59 توسط kiana| |


Power By: LoxBlog.Com